پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش



علی به کمک عیوض پیاده شد و همگی به بالکن رفتیم.


جلوی در خم شدم و بند پوتین‌هایش را باز کردم و آن‌ها را از پایش بیرون کشیدم.


وارد ساختمان که شدیم متوجه شدم برخلاف تصورم از طبقه‌ی اول هم استفاده می‌شود. ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید